معنی غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
ازکار انداختن
تصویر غیرفعال کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
Disable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
отключать
دیکشنری فارسی به روسی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
deaktivieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
вимикати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
wyłączyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
desabilitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
deshabilitar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
désactiver
دیکشنری فارسی به فرانسوی
غیرفعال کردن
غیرفعال کردن
disabilitare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی