جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دست آخر

دست پخت

دست پخت
آنچه که با دست پزند: (شیرینی دست پخت پری بسیار لذیذ بود)
دست پخت
فرهنگ لغت هوشیار

دست آختن

دست آختن
دست دراز کردن، دست یازیدن، برای مِثال چو نتوان بر افلاک دست آختن / ضروری ست با گردشش ساختن (سعدی - ۱۳۶)
دست آختن
فرهنگ فارسی عمید

دست پخت

دست پخت
غذایی که کسی با دست خود پخته باشد
آشپَزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طِباخَت، طَبّاخی
دست پخت
فرهنگ فارسی عمید

دست کار

دست کار
کاردستی، هر چیزی که با دست ساخته و پرداخته شده باشد، کنایه از همکار و هم دست و دستیار
دست کار
فرهنگ فارسی عمید