جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خودمختار

خودمختار

خودمختار
ناحیه یا کشوری که در برخی امور داخلی دارای استقلال می باشد و در برخی امور دیگر تابع دولت مرکزی
فرهنگ فارسی معین

خودمختار

خودمختار
ویژگی سرزمین، استان یا کشوری که در اداره کردن بعضی از امور خود آزادی دارد و در پاره ای از امور اقتصادی و سیاسی تابع یک کشور نیرومند است
خودمختار
فرهنگ فارسی عمید

خودمختار

خودمختار
مستقل. آنکه عنان انجام کار خود را بدون قیم بدست دارد. بدون قیم. بدون صاحب اختیار. بدون سرپرست. آزاد.
- کشور خودمختار، کشور آزاد. کشور مستقل. کشوری که می تواند خود تصمیم بگیرد و خود تصمیم خود را در عمل گذارد
لغت نامه دهخدا

خود مختار

خود مختار
خود رای، خود توان استان یا بخشی از یک کشور که گرداننده و برنامه ریز کارهای درونمرز خویش است کسی که در کارهای خود مستند و خود رای است، ناحیه و کشوری که در کارهای داخلی خود استقلال گونه ای دارد
فرهنگ لغت هوشیار

خودمختاری

خودمختاری
استقلال. بدون قیمومت. بدون صاحب اختیاری. آزادی.
- حکومت خودمختاری، با استقلال حکومت کردن. حکومت بدون قیمومت. حکومت بدون سرپرست
لغت نامه دهخدا