خلاف کاری خلاف کاری عمل گناهکار. عمل خاطی. عمل خلافکار، ضد سازگاری. (یادداشت بخط مؤلف) : بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری. نظامی. چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست. نظامی لغت نامه دهخدا
خلافکار خلافکار نشایستگر نیسانکار کسی که مرتکب امور ناشایست شود. آنکه کارناشایست انجام دهد، خاطی، گناهکار فرهنگ لغت هوشیار
خراب کار خراب کار آنکه چیزی را خراب می کند، در علوم سیاسی کسی که به علت مخالفت با سیاست حاکم بر جامعه، برای آسیب رساندن به تاسیسات تلاش می کند فرهنگ فارسی عمید