جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خلاصی یافتن

خلاصی یافتن

خلاصی یافتن
نجات یافتن. رستن. رهایی یافتن. (یادداشت بخط مؤلف). اِنفِلات. تخلص: گفت... بخشیدیم... همگان خلاصی یافتند. (تاریخ بیهقی). بونصر... خواجه را خدمتها کرده بود... و چون خلاصی یافت با وی... (تاریخ بیهقی).
بشکر بوده بسی سال تا خلاصی یافت
به امر خالق بیچون و واحد اکبر.
ناصرخسرو.
او چون دانست که خلاصی نخواهد یافت، جوابهای سخت داد. (ترجمه تاریخ یمینی). بمشقت بسیار از آن جایگاه خلاصی یافت. (گلستان سعدی). مجموع از آن بیماریها خلاصی یافتندی. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا

خلاص یافتن

خلاص یافتن
نجات یافتن. رها شدن:
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص.
مولوی.
بندی مهر تو نیابد خلاص
غرقۀعشق تو نبیند کنار.
سعدی (طیبات).
دانند عاقلان بحقیقت که مرغ روح
وقتی خلاص یافت کزین آشیان برفت.
سعدی.
مگر آنکه هر دو چشمش همه روز بسته باشد
بورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان.
سعدی (طیبات).
بستۀ زنجیر زلف زود نیابد خلاص
دیر برآید بجهد هرکه فروشد بقیر.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا

خالی یافتن

خالی یافتن
تهی یافتن:
همی جست و روزیش خالی بیافت
بمردی بگفتار اندر شتافت.
فردوسی.
، بخلوت یافتن. تنها یافتن. اِخلاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) : پس وزیر ابوعبداﷲ مهدی را خالی بیافت، آغالش کرد. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا

خلاف یافتن

خلاف یافتن
مخالف یافتن. چیزی را غیر آنچه گمان رفته یافتن
لغت نامه دهخدا