معنی خجالت کشیدن - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با خجالت کشیدن
خجالت کشیدن
- خجالت کشیدن
- چکسیدن چکسن صور را دل شده جاذب چو عنین را به جز بخشیدن و چکسن (مولانا) شرمسار شدن خجل گشتن (از رفتار خود خجالت کشید)
فرهنگ لغت هوشیار
خجالت کشیدن
- خجالت کشیدن
- شرمساری بردن. خجالت بردن. شرمگین گشتن. خجالت زده شدن. شرم زده شدن. حالت خجلت در انسان محقق شدن
لغت نامه دهخدا
خجلت کشیدن
- خجلت کشیدن
- شرمسار شدن. منفعل شدن. شرمسار گشتن. شرمگین شدن. منفعل گشتن:
خجلت عیب تن خویش و غم جهل کشد
کودکی کو نکشد زحمت استاد و ادیب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
خسارت کشیدن
- خسارت کشیدن
- متحمل خسارت شدن. ضرر بردن. زیان کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، تاوان دادن. جبران ضرر کسی را کردن. ضرر و زیان کسی را پرداختن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خجالت کشی
- خجالت کشی
- حالت خجالت کش. حالت شرم زده. حالت خجالت زده
لغت نامه دهخدا