جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حول و حوش

حول و حوش

حول و حوش
پیرامون. پیرامن. اطراف. گرداگرد. دور. دور و بر
لغت نامه دهخدا

حول وحوش

حول وحوش
اطراف، پیرامون، حوالی، گرداگرد، اکناف، پیرامون، جوانب، دوروبر، نزدیک، درباره، درمورد، راجع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

حوش و بوش

حوش و بوش
اطراف و کرّ و فر و شهرت و قدرت: غلامات منتصر بیک صولت حوش و بوش او را چون حروف تهجی از هم بپراکندند. (ترجمه تاریخ یمینی). اموالی بی حد حاصل کرد و او را حوش و بوشی جمع شد. (المضاف الی بدایع الازمان)
لغت نامه دهخدا