جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تغییر کردن

تغییر کردن

تغییر کردن
دیگر شدن. دگر گشتن. گردیدن. تغییر دادن: روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبدیل کردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).
بی سرانجامی و موزونی هم آغوش هم اند
سر و رخت خویش را تغییر نتوانست کرد.
صائب (از آنندراج).
آن شکار لاغرم کز ناتوانی خون من
رنگ آب تیغ را تغییر نتوانست کرد.
صائب (ایضاً).
و رجوع به تغییر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تغیر کردن

تغیر کردن
دگرگون شدن. برگردیدن. تبدیل یافتن: تا... منوچهر بن قابوس... آن عهد که او را بسته است... نگاه دارد و چیزی از آن تغیر نکند، من دوست او باشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132).
او خدایست تعالی ملک الملک قدیم
که تغیر نکند ملکت جاویدانش.
سعدی.
تا نکند وفای تو در دل من تغیری
چشم بخود نمیکنم تا چه رسد به دیگری.
سعدی
لغت نامه دهخدا

تغیر کردن

تغیر کردن
برافروخته شدن، تندی کردن، خشمگین شدن، خشم گرفتن، غضبناک شدن، دگرگون شدن، تغییر کردن، تغییر یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد