جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تصدیق کردن

تصدیق کردن

تصدیق کردن
اقرار به راستی کردن. (ناظم الاطباء). راست شمردن. راستگوی شمردن. راست داشتن. راستگوی داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
به هر پیام که آورد کرده ام تصدیق
به هرچه از تو رسیده است گفته ام صدّق.
انوری.
نرسد نامۀ سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردی است فغانش.
سعدی.
وآن که او را نبود از اسرار داد
کی کند تصدیق او نالۀ جماد.
مولوی.
تصدیق مهربانی ما جمله کرده اند
انکار تا کی از دل نامهربان بپرس.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تصدیق کردن

تصدیق کردن
تایید کردن
متضاد: تکذیب کردن، پذیرفتن، قبول کردن، اذعان داشتن، اعتراف کردن، اقرار کردن، گواهی دادن، شهادت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تصدق کردن

تصدق کردن
صدقه دادن و خیرات کردن، عفو فرمودن و بخشیدن. (ناظم الاطباء). عفو کردن، چنانکه دیۀ قاتل را اولیای مقتول. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تصدق و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا

تحقیق کردن

تحقیق کردن
بررسیدن پس بر رسید مسلمان زاده بود پی جستن بر رسیدنوارسی کردن پژوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار