جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تشریح کردن

تشریح کردن

تشریح کردن
بازنمودن مطلبی. تفسیر کردن. شرح و بیان موضوعی غامض، (اصطلاح پزشکی) کالبدشکافی. رجوع به تشریح شود
لغت نامه دهخدا

تشریح کردن

تشریح کردن
توضیح دادن، تبیین کردن، شرح دادن، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تفریح کردن

تفریح کردن
سرگرم شدن، تفنن کردن، وقت گذرانی کردن، لذت بردن، شادمانی کردن، خوشی کردن، فرحناک شدن، گردش کردن، تفرج کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد