معنی تحصن کردن
- تحصن کردن
- بست نشستن
واژههای مرتبط با تحصن کردن
تحصن کردن
- تحصن کردن
- پناهنده شدن در پناه شدن
تحصن کردن
- تحصن کردن
- بست نشستن، بست نشینی کردن، پناه جستن، پناه گرفتن
تحمل کردن
- تحمل کردن
- تاب آوردن، برتافتن
تحسین کردن
- تحسین کردن
- نکوداشتن، بنیک داشتن
تحکم کردن
- تحکم کردن
- دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
تحفه کردن
- تحفه کردن
- پیشکش دادن هدیه کردن
تحصیل کردن
- تحصیل کردن
- آموزیدن فراگیری دانش اندوختن بدست آوردن حاصل کردن کسب کردن، جمع کردن اندوختن، جمع کردن مالیات گرفتن مالیات و و مقرریها، خلاصه چیزی را بر آوردن، کسب کردن علم
تحسین کردن
- تحسین کردن
- آفرین گفتن، احسنت گوئی
تحمل کردن
- تحمل کردن
- صبر کردن، بردباری کردن
