معنی تاثیر کردن - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با تاثیر کردن
تاثیر کردن
- تاثیر کردن
- کارگر شدن، کاری شدن، کار کردن هناییدن کارگر شدن سنهیدن کارگر شدن نفوذ کردن، ناشن گذاشتن اثر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تاثیر کردن
- تاثیر کردن
- اثر کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع شدن
متضاد: تاثیر پذیرفتن، کارگر شدن، نفوذ کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاخیر کردن
- تاخیر کردن
- دیر کردن پرویشیدن درنگ کردن، به پس انداختن
فرهنگ لغت هوشیار