معنی بی تامل - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با بی تامل
بی تامل
- بی تامل
- بی درنگ بی اندیشه سرسری زبوده از سر دست سخن تا چند گویی از سر دست - همانا هم تو مستی هم سخن مست (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
بی تامل
- بی تامل
- نااندیشیده، نیندیشیده، آنی، بلادرنگ، بلافاصله، فوراً، فی الفور، بی درنگ، سر ضرب، فوری، بدون تاخیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد