معنی بی بدیل - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با بی بدیل
بی بدیل
- بی بدیل
- بی بدل، بی تا، بی مانند، بی مثل، بی نظیر، بی همتا، بی همال، فرد، فرید، یکتا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی عدیل
- بی عدیل
- مُرَکَّب اَز: بی + عدیل، بی نظیر. بی مانند. (آنندراج)، بی همتا. بی مثل. بی مانند. (ناظم الاطباء)، بی جفت. (یادداشت مؤلف)، رجوع به عدیل شود
لغت نامه دهخدا
بی بدی
- بی بدی
- چیزی که دارای بدی نباشد وعاری از عیب و نقص بود. (ناظم الاطباء) :
چو خورشید تابنده او بی بدیست
همه کار و کردار او ایزدیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا