برداشته. افراشته: همه بازبسته بدین آسمان که بر برده بینی بسان کیان. بوشکور، بر روی دویدن: سالها ای اشک جا دادم ترا در چشم خویش وقت فرصت کی روا داری که بر رویم جهی. سلمان. و شعر فوق بهر دو معنی ایهام دارد
بَرّالعدوه. بمعنی افریقا، یا سواحل شمالی آن که به زیرسوی زقاق جبل الطارق است. رجوع به نخبهالدهر دمشقی شود، پاک از چیزی، بیزار از چیزی. و در دو معنی اخیر تأنیث بری ٔ باشد. ج، بَرِءات. بریات. برایا. (منتهی الارب). رجوع به بریئه شود