بداخلاق بداخلاق تندخوی. بدخوی. بدکار: کآن بداخلاق بیمروت را سنگ بر سر زدن سزاوار است. سعدی (صاحبیه) لغت نامه دهخدا
بداخلاق بداخلاق بداغر، بدخلق، بدخو، تندخو، تندمزاج، کج خلق، ناخلفمتضاد: خوش اخلاق، خوشخو فرهنگ واژه مترادف متضاد