جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آلارتور

آلاتور

آلاتور
رفت و بازگشت. درمورد ابلیطی که برای مسافرت بنقطه ای و بازگشتن از آن بمبدا خریده می شود اطلاق گردد
فرهنگ لغت هوشیار

آله ارتور

آله ارتور
رفت و بازگشت. درمورد ابلیطی که برای مسافرت بنقطه ای و بازگشتن از آن بمبدا خریده می شود اطلاق گردد
فرهنگ لغت هوشیار

آماتور

آماتور
کسی که به خاطر میل و علاقۀ شخصی و نه برای کسب درآمد، در یکی از رشته های هنری، ورزشی یا فنی فعالیت می کند
آماتور
فرهنگ فارسی عمید

آماتور

آماتور
کسی که کاری را صرفاً از روی علاقه و میل و نه برای کسب درآمد انجام دهد، غیرحرفه ای (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین

تارتور

تارتور
تاریک، (از ولف)، سخت تاریک، (شرفنامۀ منیری) :
به منذر چنین گفت بهرام گور
که اکنون که شد روز ما تارتور
ازین تخمه گر نام شاهنشهی
گسسته شود بگسلد فرهی،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2099)،
رجوع به ’تار و تور’ شود، تارتار باشد، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره، ذره ذره، ریزه ریزه، رجوع به تارو تور شود
لغت نامه دهخدا