لاتفعل لاتفعل مکن، بجا میاور، دیوش از راه معرفت میبرد ملکش بانگ زد که: لاتفعل، (سعدی. کلیات) یا لاتفعل وافعل. (جمله فعلی لاتفعل افعل مفرد مذکر از فعل امر بمعنی کن بجا آور) مکن و بکن: لاتفعل و افعل نکند چندان سود چون با عجمی کن ومکن باید گفت. (امثال و حکم دهخدا) فرهنگ لغت هوشیار
لاتفعل لاتفعل مکن. بجا میاور: لاتفعل و افعل نکند چندان سود چون با عجمی کن و مکن باید گفت. ؟ ، (در استخاره) آن را بجای شر گیرند، مقابل اِفْعَل ْ بجای خیر لغت نامه دهخدا