جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آلات فعل

لاتفعل

لاتفعل
مکن، بجا میاور، دیوش از راه معرفت میبرد ملکش بانگ زد که: لاتفعل، (سعدی. کلیات) یا لاتفعل وافعل. (جمله فعلی لاتفعل افعل مفرد مذکر از فعل امر بمعنی کن بجا آور) مکن و بکن: لاتفعل و افعل نکند چندان سود چون با عجمی کن ومکن باید گفت. (امثال و حکم دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار

لاتفعل

لاتفعل
مکن. بجا میاور:
لاتفعل و افعل نکند چندان سود
چون با عجمی کن و مکن باید گفت.
؟
، (در استخاره) آن را بجای شر گیرند، مقابل اِفْعَل ْ بجای خیر
لغت نامه دهخدا