مخفف پسراندر است که پسر زن باشد از شوی دیگر یا پسر شوهر باشد از زن دیگر. (برهان قاطع). پسر پدر باشد یعنی برادر پدری. (اوبهی). ناپسری. پسرشوهر. پسرشوی. پسرزن. ربیب: جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا. رودکی (از لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی)
مرکب از کبک + گر بمعنی کوه، پرنده ای است که آن را به عربی دراج گویند. (برهان). دراج. (ناظم الاطباء). پرنده یی چون کبوتر بسیار خوش گوشت. (یادداشت مؤلف). کبک کو. کبک کوه. کرک کوه. کبک دری. رجوع به کبک کو شود
سندروس، توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، غوشِه، غان