جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آخذه

آخیه

آخیه
ستور بند میخ پیچ میخ آخور آبرو، زینهار، پیمان ستوربند میخ آخور
آخیه
فرهنگ لغت هوشیار

آخره

آخره
انجامش ترقوه چنبره گردن آخرک، گودیی که در میان توده خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن، طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست
فرهنگ لغت هوشیار

آخته

آخته
بیرون کشیده شده، آهیخته، برکشیده، برآورده، برافراشته، برای مِثال گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱ - ۱۳۷)، ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲ - ۳۷۰)
اَخته
آخته
فرهنگ فارسی عمید

آخته

آخته
برآورده، کشیده، بیرون کشیده، برافراشته، بالا برده، کشیده، مقابلِ منحنی، گشوده، باز کرده
آخته
فرهنگ فارسی معین

اخذه

اخذه
افسون. جادوئی. سحر. کار بغایت نازک و باریک که مانندسحر باشد، حلقه ها در سر تنگهای ستور
لغت نامه دهخدا

اخذه

اخذه
جمود. شخوص. این هر سه نام بیماری ایست که ناگاه حس و حرکت مردم فروگرفته شود چنانکه اگر بر پای باشد یا نشسته یا خفته یا اندر کاری باشد چون این علت پدید آید هم بر آن شکل بماند خشک، و اگر بیدار باشد چشمها بازکرده بماند. و اگر در خواب باشد چشمها فرازکرده بماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، ادا کردن باج را، شکار کردن شترمرغ ابلق را، نکاح کردن زنی را سرخ رنگ که سپیدی آن بسیاهی زند، اخراج راعیه، چریدن بعض چراگاه و گذاشتن بعض آنرا، گذشتن بر کسی سالی که در نیم آن فراخی و در نیم دیگر تنگی بود، اخراج بلد، نفی بلد. تبعید. نزد فارسیان بمعنی برآوردن گناهکاری را از شهری یا دهی و شهری و به دهی فرستادن و یا برآوردن شخص اخراجی یعنی آنکه او را از شهر یا ده برآورده باشند.
، اخراج دم، حجامت. خون گرفتن، اخراج عضوی از بدن، قطع عضوی از اعضاء، اخراج براز، دفع آن، اخراج البول دفعهً دفعهً، ایزاغ. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

آخچه

آخچه
شهری بیازده فرسنگی بلخ از سوی مغرب با حصاری محکم دارای هفت هزار سکنه
لغت نامه دهخدا