جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اکتراث

اکتراث

اکتراث
پروا کردن و باک داشتن. گویند: ما اکترث له، ای ماابالی به. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). باک داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، پرهیز کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). احتراز. (تاج المصادربیهقی) ، بیعانه پذیرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، دردگین گرده شدن از ضرب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بر گرده رسیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر گرده آمدن. (تاج المصادر بیهقی). بر گرده زدن. (از المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

احتراث

احتراث
کشت کردن. (حبیش تفلیسی) (تاج المصادر). حَرْث. کشاورزی کردن. کشاورزی.
لغت نامه دهخدا

اکتراص

اکتراص
فراهم آوردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

اکتراب

اکتراب
سخت اندوهناک گردیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اکتراء

اکتراء
اکترا. به کرایه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کرایه فرستادن. (تاج المصادر بیهقی). به کرایه دادن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

اکراث

اکراث
غمگین کردن. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). سخت و دشوار گردیدن غم و اندوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). غمگین و اندوهناک کردن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا