جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اکاول

بکاول

بکاول
ترکی خوانسالار بکبکه: آمد و رفت، هیاهو، پرتاباندن پرتاب کردن، جنباندن، بر گشت کالا، نواریدن (صفت. اسم) مباشر تهیه غذا و آشامیدنی جهت شاهان و امیران، مامور سر رشته داری قشون که از جمله وظایف او پرداخت مزد سپاهیان و تقسیم غنایم بوده است (ایلخانان مغول و تیموری)، متصدی سر رشته داری که مامور تهیه غذا برای سکنه (مدرسه) و (خانقاه) بود
فرهنگ لغت هوشیار

بکاول

بکاول
بقاول، خوان سالار، در عهد ایلخانان مغول، کسی که مامور آماده ساختن غذا برای دربار، پادشاهان و امرا یا فراهم ساختن خواربار سپاهیان بوده
بکاول
فرهنگ فارسی عمید

بکاول

بکاول
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. سکنه 409 تن. آب از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت، کسب و کار در شهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

بکاول

بکاول
بقاول. بوکاول. بزرگ و ریش سفید مطبخ. خوانسالار. (ناظم الاطباء). باورچی. (آنندراج). در هندوستان بمعنی داروغه مطبخ و باورچیخانه و کسی که اطعمه را پیش امرا و سلاطین قسمت کند مستعمل است. (از آنندراج). داروغۀ باورچیخانه. (غیاث) : رعایا که تغار بر ایشان نمی رسید بعضی بسبب بدادایی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی میگرفتند و اهتمال می نمودند... (تاریخ غازانی ص 301).
لغت نامه دهخدا

اطاول

اطاول
جَمعِ واژۀ اَطْوَل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ اطول، درازتر و فاضلتر و افزون تر. (آنندراج). رجوع به اطول شود
لغت نامه دهخدا

اکاحل

اکاحل
جَمعِ واژۀ کَحل. (ناظم الاطباء) ، پالان خر و اسب. (غیاث اللغات) (از کنزاللغات). پالان. ج، اُکُف. (مهذب الاسماء) ، پشماکند. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

تکاول

تکاول
اظهار کوتاهی نمودن و بازایستادن از امری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاصر. (اقرب الموارد). رجوع به تقاصر شود
لغت نامه دهخدا