معنی اعلام نمودن - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با اعلام نمودن
اصلاح نمودن
- اصلاح نمودن
- اصلاح کردن. اعباش. (منتهی الارب). رجوع به اصلاح کردن شود
لغت نامه دهخدا
تعلیم نمودن
- تعلیم نمودن
- آموزانیدن. آموختن چیزی به کسی:
به هر سالی که دولت می فزودش
خرد تعلیم دیگر مینمودش.
نظامی.
و رجوع به تعلیم و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
علم نمودن
- علم نمودن
- علم کردن. آماده کردن، برافراشتن، بادبان کشیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به علم کردن شود
لغت نامه دهخدا