معنی اساسنامه - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با اساسنامه
اساس نامه
- اساس نامه
- قانونی است که برای اداره یک مجمع یا مجلس تنظیم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
اساس نامه
- اساس نامه
- قانونی که برای اداره یک انجمن یا مجلس یا سازمان اجتماعی و سیاسی تنظیم شده باشد
فرهنگ فارسی معین
اساس نامه
- اساس نامه
- قانونی که برای ادارۀ یک مجمع یا مجلس تنظیم کنند
لغت نامه دهخدا
شناسنامه
- شناسنامه
- ورقه یا کتابچه رسمی که در آن نام صاحب ورقه و نام پدر و مادر و دیگر خصوصیات وی ثبت میشود
فرهنگ لغت هوشیار
شناسنامه
- شناسنامه
- دفترچه یا ورقه ای شامل نام، نام خانوادگی، نام پدر و مادر، تاریخ تولد و مشخصات دیگر فرد که ادارۀ ثبت احوال آن را صادر می کند، وَرَقِۀ هُویَّت
فرهنگ فارسی عمید
شناسنامه
- شناسنامه
- دفترچه ای صادره از طرف اداره ثبت احوال که در آن مشخصات شخص از قبیل، نام، نام خانوادگی، نام پدر و مادر، تاریخ و محل تولد نوشته می شود
فرهنگ فارسی معین