جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با از قبیل

از بیر

از بیر
از بر. (جهانگیری) (برهان). بیاد گرفتن و حفظ. (برهان) (آنندراج).
- از بیر کردن، از بر کردن. (آنندراج) :
با عطارد بسرخامه سخن داند گفت
هر دبیری که بدیوان کند آنرا تقریر
از پی رسم درآموختن نامه کنند
نامۀ خواجه، بزرگان و دبیران از بیر.
فرخی
لغت نامه دهخدا

از بیخ

از بیخ
از بن. از اصل.
- از بیخ افتادن و از بیخ برکنده شدن، انقعاث. انقعاف. انقعار. انجعاف. تقرب. (منتهی الارب).
- از بیخ برانداختن و از بیخ برکندن و برکشیدن و برآوردن، از بن برآوردن. (آنندراج). قلع. اقتلاع. اباحه. اسحات. اقتیاض. اقتتات. الحاف. تقریب. (منتهی الارب). رجوع به ترکیب از بن برآوردن و از بن برکندن ذیل از بن شود.
- ازبیخ برکنده،مستأصل.
- از بیخ عرب شدن، استنکاف کردن. انکار. حاشا کردن. تکذیب کردن. منکر شدن به تمام، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن. (منتهی الارب) ، آنچه از نورد و سنگ و چرم و بوریای خرما که برای حفاظت حوض یا چاه باشد یا محل ریختن آب در حوض. (منتهی الارب). آنجا که آب در حوض رود. (مهذب الاسماء) ، قرن. اَقران: فلان ازاء فلان، اذا کان قرناً له یقاومه. هم اِزاؤهم، یعنی آنها اقران ایشانند، ازاء حرب، مقیم در جنگ، ازاءِ مال، نگهبان شتران. (منتهی الارب) ، در اِزاءِ، بجای ِ. عوض ِ. بَدل ِ
لغت نامه دهخدا

اقبیل

اقبیل
اقبال، برای مِثال کنونم که در پنجه اقبیل نیست / نمد پیش تیرم کم از پیل نیست (سعدی - ۱۳۹)
اقبیل
فرهنگ فارسی عمید