معنی از طریق - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با از طریق
ام طریق
- ام طریق
- کفتار. (از المرصع) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمه فارسی قاموس)
لغت نامه دهخدا
ام طریق
- ام طریق
- وسط راه و قسمت بزرگ و واضح آن. (از المرصع). شارع عام. شاهراه. راه بزرگ. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اهل طریق
- اهل طریق
- در تصوف آنکه بر وفق احکام شرع عمل کند، مطیع و منقاد احکام پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی عمید
ابن طریق
- ابن طریق
- دزد. سارق. راهزن. رهزن. ره بُر. راهبُر
لغت نامه دهخدا
هم طریق
- هم طریق
- هم راه. یار. مونس:
دریغا هرچه در عالم رفیق است
تو را تا وقت سختی هم طریق است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
از طرف
- از طرف
- از سوی از جانب. توضیح زم اضافه است. یا از طرف دیگر. از سوی دیگر، بدیگر سخن بعبارت دیگر
فرهنگ لغت هوشیار