جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اجابت کردن

اجابت کردن

اجابت کردن
پذیرفتن قبول کردن مستجاب کردن گردن نهادن خواهش و مراد کسی را بر آوردن روا کردن، دفع فضول کردن، یا اجابت کردن معده. دفع فضول کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار

اصابت کردن

اصابت کردن
به هدف خوردن، به نشانه رسیدن تیر و قرعه به او اصابت کرد
اصابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اصابت کردن

اصابت کردن
به هدف خوردن. به نشانه رسیدن تیر و جز آن. رسیدن.
لغت نامه دهخدا

اجازه کردن

اجازه کردن
تصویب کردن اباحه کردن روا شمردن مباح دانستن
اجازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اجاره کردن

اجاره کردن
بمزد گرفتن خانه و ملک یا کالایی را در برابر بهایی باستفاده در آوردن و از آن بهره جستن
فرهنگ لغت هوشیار

استجابت کردن

استجابت کردن
پاسخ گفتن پذیرفتن خواهش کسی: دعوتش را استجابت کرد
استجابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اشارت کردن

اشارت کردن
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
فرهنگ لغت هوشیار