جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اباریقون

اباریقون

اباریقون
لاتینی بج از گیاهان درختچه ایست جزو گیاهان پیوسته گلبرگ از تیره زغال اخته ها دارای میوه ای قرمز و کوچک قاتل ابیه بج
فرهنگ لغت هوشیار

اغاریقون

اغاریقون
نوعی قارچ که بر روی تنه یا درون بعضی درختان کهنه و سال خورده و پوسیده مانند درخت بلوط و انجیر می روید، در طب برای معالجۀ امراض معده، کبد، سپرز، قولنج و دفع سم به کار می رود، اَغاریقون، آغاریقون
اغاریقون
فرهنگ فارسی عمید

اماریقون

اماریقون
معرب از یونانی، رجوع به امارنطن و امارانطون و اماریقون شود، برگردانیدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). خم دادن. (ناظم الاطباء) ، چرانیدن شتر از گیاه شیرین، سست گردانیدن افسار اسب برای اینکه راه برود یا راهش را ادامه بدهد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، در قرائت میل دادن فتحه بسوی کسره و الف بسوی یاء است. رجوع به اماله شود
لغت نامه دهخدا

اغاریقون

اغاریقون
مأخوذ از یونانی غاریقون. (ناظم الاطباء). رجوع به غاریقون شود، گرگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سال قحط. (آنندراج) : عام اغبر، سال قحط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رونده. گذرنده. (از اقرب الموارد) : عز اغبر،ارجمندی درگذرنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ’لایغرنک عز الدنیا فانه اغبر’. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

افاریقون

افاریقون
دبق است و ماذریون را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). رازی گوید: معدن او در بلاد روم است و ابومعاذ گوید: تخم زیتون دشتی است و صیادنه حکم کرده اند بر آنکه زیتون دشتی را تخمی نیست و این دالّست بر آنکه نوعی از نبات دشتی را بزیتون تعریف کرده اند و تخم او را به افاریقون بازخوانده و دمشقی گوید: مازریون را قاریقون گویند. (ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا

اکاریقون

اکاریقون
تخم زیتون دشتی. (از تحفۀ حکیم مؤمن) ، خمیدن و میل کردن بسوی کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، نگون بر روی افتادن. گویند: اکب علی الامر. قوله تعالی: افمن یمشی مکباً علی وجهه اهدی. (قرآن 22/67) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نگون افتادن. به رو افتادن. (از غیاث اللغات). به روی افتادن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 18). (المصادرزوزنی) ، بر روی افکندن. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

باریقون

باریقون
بیونانی دوایی است که آن را شوکران خوانند و آن تخم بیخ رومی است و از تفت که از ولایت یزد است آورند و آن را دورس تفتی گویند، (برهان) (آنندراج)، شوکرانست، (فهرست مخزن الادویه)، مأخوذ از یونانی، شوکران، (ناظم الاطباء) (دِمزن)، بیخ تفتی، تخم بیخ رومی، (دِمزن)
لغت نامه دهخدا