جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با یک پارچه

یکپارچه

یکپارچه
یک تخته، فاقد شکاف یا فاصله مثلاً دیوار را آینه ای یکپارچه پوشانده بود، کنایه از همگی، به تمامی مثلاً مردم یکپارچه شعار می دادند
یکپارچه
فرهنگ فارسی عمید

نیم پارچه

نیم پارچه
فالج نیمۀ بدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 45)
لغت نامه دهخدا

یک کاره

یک کاره
دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
فرهنگ لغت هوشیار