یخ کوب یخ کوب درهم شکننده یخ. (ناظم الاطباء) ، یخ شکن، مجازاً، کار بی حاصل کننده: ز بی پروایی یاران گرافتد بر دری کارم تمام روز باید در زدن یخ کوب را مانم. محمد سعید اشرف (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
پیش کوه پیش کوه نزدیک کوه و قرب دامنه آن، قسمت قدامی کوه ظن سوی کوه که برابر باشد مقابل پشت کوه فرهنگ لغت هوشیار
میخ کوب میخ کوب چکش و هر آلتی که با آن میخ را در چیزی یا در جایی بکوبند، کنایه از ثابت و بی حرکت، کنایه از ویژگی کسی که مات و متحیر بر جا مانده باشد فرهنگ فارسی عمید