شادی رسان شادی رسان نعت از شادی رسانیدن. رسانندۀشادی. شادی بخش. شادی ده: زردی زر شادی دلهاست من شادم از آنک سکۀ رخ را زر شادی رسان آورده ام. خاقانی لغت نامه دهخدا
یاری رس یاری رس یاررس، یاری، مدد، آنکه به یار و دوست خود رسیدگی و کمک بکند، یاری دهنده، مددکار، یاری رس فرهنگ فارسی عمید
یاری رس یاری رس یاری رسنده. رسنده به طریق یاری در جمیع ازمنه و احوال. (آنندراج). به یاری رسنده. به کمک آینده. یاری دهنده: بزرگا بزرگی دها بی کسم تویی یاوری بخش و یاری رسم. نظامی (از آنندراج). تویی یاری رس فریاد هرکس به فریاد من فریادخوان رس. نظامی لغت نامه دهخدا