معنی همخورد
همخورد
تطابق
تصویر همخورد
فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با همخورد
هماورد
هماورد
مسابقه، حریف، رقیب
فرهنگ واژه فارسی سره
همخوند
همخوند
هم خداوند، آنکه با دیگری در خدمت یک نفر باشد، خواجه تاش
فرهنگ فارسی عمید
هماورد
هماورد
هریک از دو کس که با یکدیگر جنگ کنند نسبت بدیگری هماورد است حریف رقیب
فرهنگ لغت هوشیار
هماورد
هماورد
حریف، رقیب
فرهنگ فارسی معین
هماورد
هماورد
حریف، هم نبرد، نسبت دو نفر با هم که با یکدیگر نبرد کنند، هماویز
فرهنگ فارسی عمید
هماورد
هماورد
حریف، رقیب، معارض، هماور، هم زور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برخورد
برخورد
تصادم، ضربه، تماس، تصادف
فرهنگ واژه فارسی سره
هم آورد
هم آورد
حریف
فرهنگ واژه فارسی سره
آبخورد
آبخورد
آب خوردن، آبخور آبشخور منهل مشرب)، قسمت نصیب روزی
فرهنگ لغت هوشیار