دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم. در 28 هزارگزی خاور قطب آباد و 2هزارگزی راه فرعی فسا به قطب آباد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانه شمال و مشرق جهرم به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
همدرد. دو کس که دردی مانند هم داشته باشند، به کنایه، هم فکر و غمخوار. دلسوز. غمگسار: یار همکاسه هست بسیاری لیک هم درد کم بود باری. سنائی. همه همخوابه و همدرد دل تنگ منید مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشائید. خاقانی. رفیق من یکی همدرد باید تو را بر درد من رحمت نیاید. سعدی. حدیث عشق جانان گفتنی نیست وگر گویی کسی همدرد باید. سعدی. مرا چندگویی که درخورد خویش حریفی به دست آر همدرد خویش. سعدی. دلی همدرد و یاری مصلحت بین که استظهار هر اهل دلی بود. حافظ. اگر ز خون دلم بوی شوق می آید عجب مدار که همدرد نافۀ ختنم. حافظ