جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ویژه کردن

ویژه کردن

ویژه کردن
خالص کردن بی آمیزش ساختن اخلاص، خاص کردن مخصوص کردن، از خواص و مقربان خود قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار

ویژه کردن

ویژه کردن
خالص کردن. بی آمیزش ساختن. اخلاص. (ترجمان القرآن). پاک و خالص کردن:
جهان ویژه کردم ز پتیاره ها
بسی شهر کردم بسی باره ها.
فردوسی.
جهان ویژه کردم به بُرّنده تیغ
چرا دارد از من به دل شاه ریغ؟
فردوسی.
، خاص کردن. مخصوص کردن، از خواص و مقربان خود قرار دادن. رجوع به ویژه و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا

ویله کردن

ویله کردن
ویله زدن: (ببالا بر آمد جهانجوی مرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد)، ناله کردن
ویله کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ویله کردن

ویله کردن
ویله زدن. بانگ برزدن. نعره برآوردن:
به بالا برآمد جهانجوی مرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

بیمه کردن

بیمه کردن
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
فرهنگ لغت هوشیار

حیله کردن

حیله کردن
چاره کردن، افسون کردن نیرنگ زدن، گریسیدن فریبیدن چاره کردن به دام انداختن
فرهنگ لغت هوشیار