نگون فتادن. به خاک افتادن. به سر به زمین آمدن. به روی بر زمین افتادن: ز بور اندرافتاد خسرو نگون تن پاکش آلوده شد پر ز خون. دقیقی. می فتند از پَرّ تیرت بر زمین شیران نگون می پرند از فَرّ عدلت بر هوا مرغان ستان. سیدحسن غزنوی. برزد شغبی سپهرفرسای او نیز نگون فتاد بر جای. نظامی