جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نشان زد

نشان زد

نشان زد
مؤلف آنندراج آرد: ’نشان زد: مقرر و معین. از فرهنگی نوشتم’. ظاهراً مؤلف فرهنگ منقول عنه به سیاق ’نام زد’ این ترکیب را ساخته است
لغت نامه دهخدا

زبان زد

زبان زد
روزمره و محاوره. (آنندراج). گفتگوی هر روزه و مذاکرۀ هر روزه. (ناظم الاطباء) ، مشهور، سائر چون مثل، مطلبی که بر سر زبانها است. رجوع به زبان زد شدن شود
لغت نامه دهخدا

دندان زد

دندان زد
دندان زده. زده شده به دندان، کنایه از طمعکرده شده است. (آنندراج). مطلوب و آرزوشده. (ناظم الاطباء) :
دندان زد هزار نگاه گرسنه بود
لعل لبش که باده به آن رنگ و بو نبود.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نشانه زدن

نشانه زدن
تیر را به هدف زدن. تمرین تیراندازی کردن:
کجا دو تیر گشاید گه نشانه زدن
بود بحکم ز سوفاراین نشانۀ آن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

نشان کش

نشان کش
مخرط. (مهذب الاسماء). در کفشگری: مخط. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا