مشهور شدن. (ناظم الاطباء). صاحب شهرت و آوازه شدن. به نام و شهرت رسیدن. نام آور شدن: با کفَش ابر می ندارد پای با دلش بحر می نیارد نام. انوری. رجوع به نام آور و نام آوری شود. - نام به ابر اندر آوردن، بلندنام گشتن. شهرت جهانی یافتن. بلندآوازه شدن: یکی نامداری بد ارژنگ نام به ابر اندر آورده از جنگ نام. فردوسی
ظاهراً به معنی شادی آوردن و ایجاد شادی و آسایش و نعمت کردن: کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم. فردوسی. که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرمت. اسدی
نامبرداری. نامداری. شهرت. آوازه. بلندآوازگی. نام آور بودن. مشهور و معروف و سرشناس بودن. معروفیت. سرشناسی: هرکه در مهتری گذارد گام زین دو نام آوری برآرد نام. نظامی. دروغی نگویم در این داوری به حجت زنم لاف نام آوری. نظامی. به هر کار کو جست نام آوری در آن کار دادش فلک یاوری. نظامی