ناپیدایی ناپیدایی نامرئی بودن خفاء: (نه من گفتم شمارا که من دانم خدای ناپیداییهای آسمان و زمین، {غیبت مقابل پیدایی فرهنگ لغت هوشیار
نابینایی نابینایی کوری: کان نابینایی از راه اوفتاد وین دوچشمش بود و در چاه اوفتاد. (گلستان) مقابل بینایی فرهنگ لغت هوشیار
نازیبایی نازیبایی بدشکلی زشتی، ناشایستگی عدم لیاقت، نامستحسن بودن ناپسندیدگی، عدم تناسب نابجا بودن، بی زینتی فرهنگ لغت هوشیار
نادیداری نادیداری غیر قابل رویت، نامرئی: (پس اگر آتش اندروی گیرد و لطیف بود زود آتش صرف شود و دودی از وی بشود پس مشف شود و نادیداری شود پندارند که بمرد) مقابل دیداری فرهنگ لغت هوشیار