جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مهمانسرا

میهمانسرا

میهمانسرا
مهمان سرا:
این زمین میهمانسرایی دان
آدمی را چو کدخدایی دان.
سنائی.
و رجوع به مهمانسرا شود
لغت نامه دهخدا

مهمان سرا

مهمان سرا
مهمانخانه. سرای خاص مهمانان. میهمان سرا. میهمان سرای. ثوی:
دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سراش
تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام.
خاقانی.
ز درویش خالی نبودی درش
مسافر به مهمانسرا اندرش.
سعدی (بوستان).
، فندق. هتل. مهمانخانه. فنتق، رباط. جایی که پیوسته به فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و خانقاهها و لنگرها:
اهل مهمان سرای عالم را
لطف عام تو میزبان باشد.
وحشی.
، کنایه از دنیا و روزگار است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

مهماندار

مهماندار
کسی که در سرای خود مهمان دارد، آنکه از مهمانان پذیرایی کند، ماموری متصدی پذیرایی فرستادن خارجی و غیره که موظف بود آنان را از میان شهرها و، مهمان دیه ها عبور دهد و بمقصد رساند. نواز: (بوسفیان گفت ما قومی مهمان داران و مهمان دوستانیم)
فرهنگ لغت هوشیار

میهمانسرای

میهمانسرای
مهمانسرا. و رجوع به مادۀ قبل و مهمانسرا شود
لغت نامه دهخدا

مهماندار

مهماندار
دهی است از دهستان ایزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، واقع در 65هزارگزی عجب شیر و 45 هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ مراغه به دهخوارقان با 634 تن سکنه. آب آن از قلعه چای و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

مهماندار

مهماندار
کسی که در سرای خود مهمان دارد. میزبان، کسی که از تعهد و پرستاری و تیمار مهمان نهراسد. میهماندار که مهمان را پذیرا باشد، مهماندوست. دوستدار مهمان: سغد ناحیتی است... با آبهای روان... و مردمانی مهماندار و آمیزنده و نعمتی فراخ. (حدود العالم). بوسفیان گفت ما قومی مهمانداران و مهمان دوستانیم. (کشف الاسرار ج 2 ص 539) ، آن که از جانب شاه یا امیر و یا دستگاهی مأمور تیمارداری و خدمت مهمان است، آن که خدمت مسافران را در هواپیما بر عهده دارد
لغت نامه دهخدا