مهمانخانه. سرای خاص مهمانان. میهمان سرا. میهمان سرای. ثوی: دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سراش تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام. خاقانی. ز درویش خالی نبودی درش مسافر به مهمانسرا اندرش. سعدی (بوستان). ، فندق. هتل. مهمانخانه. فنتق، رباط. جایی که پیوسته به فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و خانقاهها و لنگرها: اهل مهمان سرای عالم را لطف عام تو میزبان باشد. وحشی. ، کنایه از دنیا و روزگار است. (آنندراج)
کسی که در سرای خود مهمان دارد، آنکه از مهمانان پذیرایی کند، ماموری متصدی پذیرایی فرستادن خارجی و غیره که موظف بود آنان را از میان شهرها و، مهمان دیه ها عبور دهد و بمقصد رساند. نواز: (بوسفیان گفت ما قومی مهمان داران و مهمان دوستانیم)
دهی است از دهستان ایزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، واقع در 65هزارگزی عجب شیر و 45 هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ مراغه به دهخوارقان با 634 تن سکنه. آب آن از قلعه چای و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
کسی که در سرای خود مهمان دارد. میزبان، کسی که از تعهد و پرستاری و تیمار مهمان نهراسد. میهماندار که مهمان را پذیرا باشد، مهماندوست. دوستدار مهمان: سغد ناحیتی است... با آبهای روان... و مردمانی مهماندار و آمیزنده و نعمتی فراخ. (حدود العالم). بوسفیان گفت ما قومی مهمانداران و مهمان دوستانیم. (کشف الاسرار ج 2 ص 539) ، آن که از جانب شاه یا امیر و یا دستگاهی مأمور تیمارداری و خدمت مهمان است، آن که خدمت مسافران را در هواپیما بر عهده دارد