آن که افسار مرکب خود را به دست گیرد، کسی که برای احترام افسار مرکب شخصی را به دست گیرد تا او فرود آید، جایی که در آن لگام مسافران را گیرند تا ایشان را مجبور به فرود آمدن کنند به قصد ایذاء یا سرقت: خنیفقیان دیهی بزرگ است... از آن جا تا فیروز آباد سخت راه دشوار است همه تنگها و کوهستان درشت و لگام گیرهاست
عمل لگام گیر. گرفتن لگام اسب به قصد پیاده کردن راکب آن تعظیم را: چون زمین میهمان پذیری کرد و آسمان را لگام گیری کرد. نظامی. حیرتش چون خطرپذیری کرد رحمت آمد لگام گیری کرد. نظامی. دل در اندرز و جان پذیری کن یک زمانش لگام گیری کن. نظامی