معنی گواه مند - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با گواه مند
گریه مند
- گریه مند
- گِریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گِریِه ناک، گِریَندِه، اَشک بار، اَشک باران، اَشک ریز، باکی، گِریِه گَر، اَشک فِشان
فرهنگ فارسی عمید
گریه مند
- گریه مند
- گریان اشک ریز: بمکتب جگر گوشگان گریه مند غلامان به بازار و کوهرزه خند. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
گواه آمدن
- گواه آمدن
- شاهد بودن حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی
فرهنگ لغت هوشیار
خواهشمند
- خواهشمند
- مستدعی. ملتِمس. طالب. (یادداشت بخط مؤلف). متقاضی، آرزومند. مشتاق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گمان مند
- گمان مند
- مرتاب. (زمخشری) (مهذب الاسماء). شاک. مُمتَری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا