جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گندابرو

گنداشلو

گنداشلو
دهی است از دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز که در 7000گزی شمال زرقان، کنار راه فرعی پل خان به رامجرد واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنۀ آن 412 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. اهالی در دو محل بالا و پائین سکونت دارند. سکنۀ محل بالائی 231 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

گنداب رود

گنداب رود
نام یکی از رودخانه های مازندران. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 24)
لغت نامه دهخدا

گندابه

گندابه
آب گندیده و بدبوی، باتلاق زمین باتلاقی: بدشت گل و خار و گنداب و چاه مکن رزم کافتد بسختی سپاه. توضیح زمین کما بیش پستی که مقداری آب در آن جمع شده و بخارج راه نداشته باشد تولید باتلاق کند، جایی که آبهای شستشو و گنده در آن رود: گنداب حمام
فرهنگ لغت هوشیار

گندابه

گندابه
دهی است از دهستان سراب دورۀ بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در 17هزارگزی شمال باختری سراب دوره و 36هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان چادربافی و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

گردابر

گردابر
ابری که از بسیاری گرد پدید شود:
رخ مه زگردابر، برچین گرفت
سر باره از نیزه پرچین گرفت.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا