گرد برآمدن گرد برآمدن بلند شدن گرد و غبار: سر مست اگر درآیی عالم بهم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید. (بدایع سعدی) گرد چیزی گردیدن طوف فرهنگ لغت هوشیار
گرد برآمدن گرد برآمدن گرد بلند شدن. غبار برآمدن. گردانگیخته شدن: سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید خاک وجود ما را گرداز عدم برآید. سعدی (بدایع) لغت نامه دهخدا
گرد برآمدن گرد برآمدن به تلاش و تفحص گرداگرد چیزی گردیدن. (آنندراج) (غیاث). طوف. طواف. (تاج المصادر بیهقی). جولان. جول. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
گرد برآوردن گرد برآوردن گرد و خاک بر پا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن فرهنگ فارسی عمید
گرد برآوردن گرد برآوردن غبار انگیختن گرد و خاک بلند کردن، پاک کردن گرد چیزی صیقلی کردن، پایمال کردن نابود ساختن: گردش این گنبد و مکرو دهاش گرد برآورد هم از اولیاش. (ناصر خسرو) فرهنگ لغت هوشیار