جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کیش بست

پیش بسته

پیش بسته
آنچه که در مقابل وی مانعی ایجاد کرده باشند، آنچه که راه آنرا بسته باشند، جامه ای که بخش جلو آن بسته باشد جامه ای که قسمت قدامی اش بسته باشد مقابل پیشباز
فرهنگ لغت هوشیار

پیش بستن

پیش بستن
در برابر چیزی یا کسی مانع و سدی بر: ایجاد کردن جلو گرفتن راه گرفتن بر: بکوشش توان دجله را پیش بست نشاید زبان بد اندیش بست. (سعدی)، مسدود کردن قبل از دیگری تقدم و سبقت درانسداد
فرهنگ لغت هوشیار

پیش دست

پیش دست
پیشکار، مددکار، معاون، آنکه در امری یا کاری زودتر از دیگری اقدام کند
پیش دست
فرهنگ فارسی عمید

کمر بست

کمر بست
کمر بستن، محل بستن کمر بند کمر گاه: (قتاده گفت: از کمر بست تا بند پای در بند و قیدند)
کمر بست
فرهنگ لغت هوشیار

کیش مات

کیش مات
(شطرنج) هنگامی است که مهره شاه بطریقی کیش شود که قادر بهیچ نوع حرکتی نباشد، حریف شاه مات میشود و بازی را میبازد
فرهنگ لغت هوشیار

پیش بستن

پیش بستن
جلو گرفتن. در برابر مانع و سد پدید آوردن. راه گرفتن بر:
بکوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان بداندیش بست.
سعدی.
تواول نبستی که سرچشمه بود
چو سیلاب شد پیش بستن چه سود.
سعدی.
، بستن و مسدود کردن قبل از دیگری. تقدم و سبقت در انسداد
لغت نامه دهخدا