جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کلان رگ

کلانتری

کلانتری
عمل و شغل کلانتر: (ملا افضل منجم قزوینی که سمت خانه خواهی نواب مهد علیا داشت کمال اعتبار و اقتدار یافته مهم کلانتری و معاملات دیوانی قزوین باو متعلق گشت)، مهتری بزرگی، شعبه ای از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود میباشد کمیساریا کمیسری. شعبه از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود می باشد، کمیسری
کلانتری
فرهنگ لغت هوشیار

کلانتری

کلانتری
اداره ای است تابع سازمان نیروی انتظامی که حفظ نظم و قانون در بخشی از شهر را به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین

کلانتری

کلانتری
شعبه ای از شهربانی که به کارهای مربوط به حفظ نظم و آرامش یک بخش از شهر رسیدگی می کند، رهبری، سرپرستی
فرهنگ فارسی عمید

کالنبرگ

کالنبرگ
ادیب آلمانی. وی در سال 1694 میلادی در هالۀ آلمان بدنیا آمد و در 1760 میلادی درگذشت. وی مؤسس ’ خانه حکمت’ است و از سلیمان اسود دمشقی در تعریب و تألیف مؤلفات خویش به منظور هدایت یهودیان یاری جست
لغت نامه دهخدا

کلان ریش

کلان ریش
صاحب ریش کلان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هلفوف. هلوف. (منتهی الارب). لحیانی. (دهار)
لغت نامه دهخدا

کلان دد

کلان دد
مرحوم دهخدا در یادداشتی این کلمه را به ’مگاتریوم’ از حیوانات پستاندار دوران چهارم معرفهالارضی داده اند. سنگوارۀ این حیوان در امریکا کشف شده وحیوانی بود بدون دندان بطول پنج متر و به بلندی دو متر، و مگاتریوم مرکب است. از ’مگا’ ی یونانی بمعنی بزرگ و ’تریون’ بمعنی حیوان. و رجوع به لاروس شود
لغت نامه دهخدا

کلاه گر

کلاه گر
کلاه ساز. کلاه دوز. آنکه کلاه سازد: بوبکر و عمر... را به دوزخ فرستدو کفشگران درغابش و کلاه گران آوه و جولاهگان قم و سفیهان ورامین را به بهشت فرستد. (کتاب النقض ص 583)
لغت نامه دهخدا

کلاه رش

کلاه رش
دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا