جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کار آزادی

کار آزمایی

کار آزمایی
تجربه تمرین آزمایش: (بکار آزمایی دلش تیز شد در ان عزم رایش سبک خیز شد) (نظامی)
کار آزمایی
فرهنگ لغت هوشیار

کار آزمای

کار آزمای
تجربه کننده آزماینده، مجرب آزموده: (همی خواهد این پیر کار آزمای که ترکان بجنگ اندر آرند پای)
کار آزمای
فرهنگ لغت هوشیار

کار مزدی

کار مزدی
منسوب به کارمزد کسی که کارمزد گیرد مقابل روز مزدی
کار مزدی
فرهنگ لغت هوشیار

کار زاری

کار زاری
منسوب به کار زار مربوط به جنگ، جنگی جنگجو رزمنده (انسان یا حیوان) : (همان کار زاری سواران جنگ بتن همچو پیل و بزور نهنگ)، جنگ دیده: (بزد نیزه گشتاسپ بر جوشنش بخست آن زمان کار زاری تنش . {} فرمود (یعقوب لیث) تا گاوان بیاورند کار زاری و اندر افکندند بسرای قصر اندر... چون سر محکم بیکدیگر فشردند. ) (تاریخ سیستان)
فرهنگ لغت هوشیار