معنی سرخگر - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با سرخگر
سرخرگ
سرخرگ
رگی که خون را از قلب به قسمت های مختلف بدن می رساند، شریان، رگ جهنده
فرهنگ فارسی عمید
سرخار
سرخار
آلتی شبیه شانه که با آن موی سر را هموار و مرتب می کردند یا سر را می خاراندند
فرهنگ فارسی عمید
سرخر
سرخر
دهی از دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند. دارای 115 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
سرگر
سرگر
بوزه فروش و بوزه ساز، چه سر بمعنی شرابی که از آرد برنج سازند. (برهان) (آنندراج). بوزه گر. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
سرگر
سرگر
کفشگر و کفشدوز. (برهان). کفشگر و کفشدوز، چه سر بمعنی یک نوع کفشی است که زیر آن از چرم است و روی آن از ریسمان بافته و در شیراز متداول. (آنندراج) : ای سنایی کسی بجد و بجهد سرگری را سخن سرای کند. سنایی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.