طغیان کردن: چو جایی ز دشمن بپرداختی دگر بدکنش سر برافراختی. فردوسی. ، افتخار کردن. مباهات نمودن: به خون ریختن سر برافراخته ست بسی را بناحق سر انداخته ست. نظامی
برتر شدن. بالاتر شدن: چو بگذشت از جهان ده چیز بگذاشت کز آن ده بر همه شاهان سر افراشت. نظامی. ، سربلند بودن. نیک نام بودن: بود نام نیک و سر افراشتن ز ناخوانده مهمان نکو داشتن. اسدی