سازمندی سازمندی سازمند بودن. ساختگی. آراستگی. بسامانی، عدت. تجهیز. ساز و برگ داشتن: بدین سازمندی جهانگیرشاه برافروخت رایت ز ماهی به ماه. نظامی لغت نامه دهخدا