جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سبک تند

سبک خرد

سبک خرد
سبک عقل، کم خرد، ساده لوح، برای مِثال جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغز / که غره کرد مر او را به خویشتن شیطان (فرخی - ۳۲۷)
سبک خرد
فرهنگ فارسی عمید

سبک سنگ

سبک سنگ
سبک وزن، کم وزن، خفیف، کنایه از خوار، کنایه از بی وقار، کنایه از کم قیمت
سبک سنگ
فرهنگ فارسی عمید

سبک شدن

سبک شدن
کم وزن شدن. سبک گردیدن، خوار و خفیف شدن. خفیف گشتن. خفوف. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (تاج المصادر). تخافف. توقان. توق. (منتهی الارب) : شربتی دیگر بدو دادند در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد و شکوه پادشاه در چشمش سبک شد. (نوروزنامه).
- سبک شدن دل، کم شدن اندوه. زدوده شدن غم و غصه:
همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته زآهستگی.
فردوسی.
- سبک شدن عنان، شتاب کردن. سخت راندن اسب را:
گران شد رکاب و سبک شد عنان
بچشم اندر آورد رخش و سنان.
فردوسی.
رجوع به سبک عنان شود
لغت نامه دهخدا

سبک سنگ

سبک سنگ
مرد سبکسار و بی ته و بی وقار و کم قیمت. سبکسر. (آنندراج) (برهان). جلف:
پیری که بسالی سخن خام نگوید
باشد برِ او خام و سبک سنگ و سبک سار.
فرخی.
، آنچه یا آنکه وزنش کم باشد. کم وزن. سبک وزن:
چو یاقوت باید سخن بی زبان
سبک سنگ لیکن بهایش گران.
ابوشکور.
لعل با تیغ تو خزف رنگی
کوه با حلم تو سبک سنگی.
نظامی (هفت پیکر ص 30)
لغت نامه دهخدا

سبک رود

سبک رود
دهی است از توابع ولوپی از دهات سوادکوه مازندران. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو)
لغت نامه دهخدا

سبک خرد

سبک خرد
کم خرد و احمق و ساده لوح. (آنندراج). سفیه. مَعْتوه. (منتهی الارب) :
کسی که گوید من چون توام بفضل و هنر
سبک خرد بود و یافه گوی و هرزه درای.
فرخی.
جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغز
که غره کرد مر او را بخویشتن شیطان.
فرخی
لغت نامه دهخدا